دونه های ماش یک سانتی بالا اومدن. سر هر ساقه دو تا برگ کوچولوی خوشگل سبز شده. هر روز رشد می کنن. جوون جوونن. زیبا و در حال قد کشیدن.
کارهای خونه تکونی تموم شده و به هر طرف که نگاه می کنم از تمیزی برق می زنه.
حالا وقت دارم بدون هیچ دغدغه ای به سالی که گذشت فکر کنم.
برای من این سال به طرز عجیبی شباهتهایی به هجده سال پیش داره. مثل هجده سال پیش فصل جدیدی از زندگیم شروع شد. یک نقش جدید تو زندگی پیدا کردم و با تمام وجود احساس کردم که این نقش چقدر سخته.
خیلی خیلی تنها بودم. هجده سال پیش منتظر روز به خصوصی از هفته بودم که دوستم پیشم بیاد وحالا منتظر تلفن و ایمیل یک عزیز.
تو این سالی که گذشت خیلی با خودم روراست بودم. بیشتر از همیشه تونستم نقطه ضعفهامو ببینم و خودمو ببخشم و دوست داشته باشم.
امسال با تمام وجود لذت دوست داشته شدن رو احساس کردم. بیشتر از همیشه دوست داشتم و دوست داشته شدم.
تو اردیبهشت ماه این سال شوک بدی بهم وارد شد و این شوک باعث شد بتونم از یه زاویه ی دیگه به خیلی از مسائل زندگیم نگاه کنم.
آخرین سال دهه ی هشتاد برای من سال فداکاری بود. بیشتر از همیشه مسئولیت پذیر بودم.
دلم می خواد سال آینده پویاتر از امسال باشم و به هدفی که برای خودم تعیین کردم برسم.
فردا آخرین پنجشنبه ساله و من بدجور دلم هوای سر زدن به عزیزان رفته رو کرده.
این دومین سالیه که از ایران دورم. نمی دونم سال دیگه کجا خواهم بود.
امیدوارم سال نود سال بهتری برای تمام ایرانیان باشه.
سال نو مبارک ! برایتان شادمانی و شادکامی و موفقیت آرزو می کنم
ReplyDelete