ساعت هشت از خواب بلند می شم. کتری رو آب می کنم. تا آب جوش بیاد می ذارم دو تکه نون برشته بشه. چای دم می کنم. کره بادوم زمینی و عسل رو به نون می مالم. حالا جلوی لپ تاپ مشغول خوردن صبحانه هستم. نیم ساعت بعد تخت خواب رو مرتب کردم و گوشت رو از فریزر بیرون آوردم. حالا جارو می کشم و گردگیری می کنم (این شهر به قدری خاک داره که هر روز مجبورم خونه رو تمیز کنم). ماشین لباسشوئی رو روشن می کنم. حالا نوبت دوش گرفتنه. بعدش استفاده از کرم های روزمره و یک آرایش ملایم. لباس ها رو تو بالکن پهن می کنم وکمی بیشتر تو بالکن می مونم. نگاهی به شهر همیشه سبز می اندازم و از باد ملایم همیشگی لذت می برم. ساعت یازده با یک لیوان قهوه ی تلخ باز هم جلوی لپ تاپ هستم درحالی که از تمیزی خونه و خودم احساس خیلی خوبی دارم. ساعت دوازده درحال درست کردن نهار دارم به کارهای ادامه ی روزم فکر می کنم. رفتن به بانک, اتو کردن لباسها, خواندن زبان انگلیس, مطالعه کتاب, پیاده روی و صحبت تلفنی با همسرم . سالاد درست می کنم و منتظر حاضر شدن نهار می مونم.
این برنامه با تغییرات کوچیک, برنامه ی هر روزه ی شش ماه گذشته ی منه. مثلا یه روز به جای بانک باید برم خرید یا گاهی برای نهار مهمون دارم یا اگه حوصله ی زبان خواندن نداشته باشم یه فیلم رو با زیرنویس انگلیسی می بینم.
اگه حال روحی یا جسمیم خوب نباشه این برنامه مختل می شه. اختلال تو این برنامه هیچ نشونه ی خوبی نیست. انگار از زندگی دور می شم. احساس بی نظمی می کنم و کلا هیچ احساس خوبی ندارم.گاهی از این همه تکرار خسته می شم ولی خوب این هم قسمتی از زندگی منه که فعلا نمی تونم تغییرش بدم. با خودم فکر می کنم از همینی که هست باید لذت ببرم.
*عکس از اینترنت
اگه حال روحی یا جسمیم خوب نباشه این برنامه مختل می شه. اختلال تو این برنامه هیچ نشونه ی خوبی نیست. انگار از زندگی دور می شم. احساس بی نظمی می کنم و کلا هیچ احساس خوبی ندارم.گاهی از این همه تکرار خسته می شم ولی خوب این هم قسمتی از زندگی منه که فعلا نمی تونم تغییرش بدم. با خودم فکر می کنم از همینی که هست باید لذت ببرم.
*عکس از اینترنت
No comments:
Post a Comment